پسرم دانيالپسرم دانيال، تا این لحظه: 8 سال و 3 ماه و 25 روز سن داره

مرواریدی در قلبم

جیجری من

گلم تو چرا خواب نداری زندگی من تو خیلی تندتند تو خواب گریه می کنی و من بغلت می کنم و يه کم شیر می خوری خوابت می بره و بعد از چند دقيقه بيدار می شی. کاش دردتو می فهميدم کاش خدا دردتو ازت بگيره بده به خودم. واقعا نمی دونم علت بی قراری شبانت چیه.  
26 دی 1394

دانیال من

فدای صورتت فدای نورت  عشقم با اینکه ده روز می گذره اما هنوز شناسنامتو نگرفتیم آخه در مورد اسمت هنوز به تفاهم نرسیدیم. وقتی تو شکمم بودی اسمتو گذاشتم محمد ماهان. بعدش بابابا کلی همفکری کردیم و اسمهاي زیادی به هم پیشنهاد دادیم اما هیچکدام تصویب نشد. اما بابا گفت کیان از همه قشنگتره.منم موافقت کردم. از وقتی هم بدنيا اومدی آقا و مادرت گفتند اسمشو مهدی بذار. اما من گفتم مهدی اسمیه که زياد هست. البته قربان حضرت مهدی. بابا میگه می خوام بچم اسم بزرگی داشته باشه که هم با شخصیت باشه و هم وقتی بزرگ شد سعی کنه رفتارش هم با اسمش همخونی داشته باشه و الگوی شخصیتیش کسی مثل حضرت مهدی باشه.  اما من ميگم پسرم هر اسمی هم داشته باشه مهم تر...
26 دی 1394

10 روزه شدي عزیزترینم

گل من  ده روزگیت مبارک.  شیرین پسرم فقط و فقط سلامتیتو از خدا می خوام نمی دونم شبیه کی شدی یکی میگه شبیه باباتی و دیگری میگه شبيه بابامی ،خلاصه هنوز مشخص نیست   بقول بابا هر روز در حال تغییری، فدای تو من هنوز درد عملم رو دارم و از دیروز خیلی بی آروم شدی و همش گریه می کنی. نميدونم علتش چیه. دیشب تا صبح چندین بار با گریه از خواب پا شدی و من و بابا بسختی آرومت می كرديم، خیلی زجر می کشم وقتی گريه هاتو می بینم. بمیرم که نمی تونی دردتو بگی. دیروز نافت افتاد و ازين می ترسم شاید دردت بخاطر این باشه. یا شایدم دل درد داری. فردا باید ببریمت پیش دکتر الهی دورت بگردم.امیدوارم  خدا خودش مواظبت باشه.    ...
26 دی 1394

پایان انتظار

بالاخره نوگل زیبای ما به دنیای خود پا نهاد.  در ساعت 9 صبح روز 16 دی ماه انتظارمان برای دیدنت به پایان رسید. گل پسرم خوش آمدی. نمی دانم چگونه شکر گویم آن معبودی که اینگونه مرا به وجد می آورد، آن پاک و مقدسی که  تمام زیباییها را یک جا به ما می بخشد و ما بندگی را هم ادا نمی کنیم.  پس از  39 هفته و یک روز در بیمارستان حافظ توسط دکتر صمصامی بدنيا آمدی و من پس از دیدنت غرق در شادی و شور اشک شوق ریختم، بهترین حس دنیا لحظه دیدار فرزند است.      خوش اومدی به دنیا.            غنچه ناز و زیبا،، با اینکه روز دوم تا پنجم  خیلی درد در سرو گردن داشتم اما با نگاهی به تو آر...
22 دی 1394
1